برخی افراد تمایل دارند برای تصمیمگیری به نتایج اتفاقات استناد کنند به جای آنکه فرآیند رسیدن به آن نتیجه را بررسی کنند.
فردای اقتصاد: «یا قهرمان ملی شوید یا به زبالهدان تاریخ بروید!» این دوراهی است که رویکرد نتیجهگرایی پیش روی شما میگذارد. برخی افراد تمایل دارند برای تصمیمگیری به نتایج اتفاقات استناد کنند به جای آنکه فرآیند رسیدن به آن نتیجه را بررسی کنند؛ این همان سوگیری نتیجهگرایی (Outcome Bias) است.
مثال کلاسیک این سوگیری در جهان ورزش رخ میدهد، جایی که تصمیم درباره کیفیت یک مربی از استراتژی پرریسکی پیروی می کند. اگر تیم برنده شود به عنوان نابغه شناسایی میشود و اگر ببازد به عنوان یک ابله از او نام میبرند.
به طور مشابه در حوزه پزشکی، اگر یک دکتر برای یک بیمار در شرایط بحرانی به روش تازهای از درمان دست بزند و موفق شود تبدیل به یک قهرمان میشود و در صورت مرگ بیمار، پزشک مورد شماتت قرار میگیرد، حتی اگر آن کار بهترین کار بوده باشد.
در ساختار شرکتها نیز نتیجهگرایی بسیار مخرب است؛ یعنی به جای آنکه فرآیند کاری افراد ارزیابی شود، نتیجه عملکردشان مبنای مدیران میشود.
این فضا یک بازی جمع صفر ایجاد میکند که افراد یا در حال پیروزی یا شکست هستند و پیروزها به سرعت از بازندهها جلو میزنند.
در عالم سرمایهگذاری هم چنین سوگیری میتواند کاملا مخرب باشد.
مثلا ممکن است دوستتان ملکی را در شرایط جذاب بازار مسکن خریده و طی دو سال سود خوبی کسب کرده است؛ شما بدون در نظر گرفتن شرایط اقدام به خرید ملک میکنید، حال آنکه بازار مسکن وارد رکودی سخت شده است و سرمایه شما قفل میشود.
به طور کلی چنین سوگیری فرآیند یادگیری را به شدت ضعیف میکند، زیرا فرد به صورت صفر و یکی به اتفاقات نگاه میکند.
یعنی من به جای آنکه ببینم یک مدیر دارایی چقدر حرفهای عمل کرده، چه پیشبینیهایی داشته و چطور به وضع فعلی رسیده،
صرفا به نتیجه کار وی، یعنی بازدهی صندوق تحت مدیریتش نگاه میکنم.
مثلا با خود میگویم در سه سال گذشته این صندوق سرمایهگذاری بازدهی بالایی داشته و اینکه چطور این بازدهی کسب شده، آیا بهتر از بازار بوده یا اتفاقی خاص در آن افتاده کاری ندارم.
مهمترین ابزاری یادگیری در سرمایهگذاری، درس گرفتن از اشتباهات است که سوگیری نتیجهگرایی به طور کلی این ابزار را از کار میاندازد.
زیرا شما به کنکاش هیچ کدام از تصمیماتتان نمیپردازید؛ اگر نتیجه خوب بود آن را مثبت میدانید و اگر بد، منفی.
نتیجه دیگر چنین رویکردی آن است که برخی داراییها را بیش از اندازه خوب میدانید چون نتیجه خوبی در ذهن شما ثبت کردهاند و برخی دیگر را به طور کلی دور میاندازید.